سرخط خبرها

نگاهی به کتاب «کورسرخی» نوشته­ عالیه عطایی | روایت هویت و مرز‌ها

  • کد خبر: ۲۲۶۴۶۱
  • ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۹:۵۲
نگاهی به کتاب «کورسرخی» نوشته­ عالیه عطایی | روایت هویت و مرز‌ها
کتاب «کورسرخی» نوشته­ عالیه عطایی جستاریست تلخ و پرکشش که نویسنده در آن، جسورانه از گذشته و تجربه شخصی خود روایت می­‌کند.

نگار موقر | شهرآرانیوز، کتاب «کورسرخی» نوشته­ عالیه عطایی جستاریست تلخ و پرکشش که نویسنده در آن، جسورانه از گذشته و تجربه­ شخصی خود روایت می­‌کند. این کتاب بیان هویت مهاجران افغانستانی است که تنها از جنگ جان سالم به‌در برده‌­اند و برای زنده­‌ماندن تن به هویتی دروغین داده‌­اند، دوتابعیتی شده­‌اند و بعضاً لباس کج‌و‌معوجی پوشیده­‌اند که انگار پیش از این­‌ها بر تن­شان نشسته است. بنابراین، در چهارمین اثر متفاوت خانم عطایی آن­چه اهمیت دارد، زنده­‌ماندن برای زندگی­ست. عطایی که خود اصالتی افغانستانی دارد و کودکی­‌اش را در مرز ایران و افغانستان، در منطقه­‌ای مرزی میان مردمی از توابع خراسان‌جنوبی، گذرانده است به‌خوبی می‌­تواند نشان‌دهنده­ رنج جنگ باشد.

درباره­ کتاب:

در جایی از کتاب می­‌خوانیم: «نسل‌درنسل بی­‌هویتی و رنج فرار و اندوه نماندن» و تمام این­‌ها محصول جنگ­‌هایی‌ ا­ست که تا ابد بر روح و روان آدمیزاد اثر می‌­گذارد. چراکه در این­جا خواننده از خود یک سؤال می‌­پرسد: «مگر آدم از زندگی چه می‌خواهد؟» جز یک خانه­ آرام و زندگی معمولی طبق روالی که مرگ به بهانه­ پیری سراغ آدم بیاید؟ و به‌قول آن شاعر افغان که هراسش را: «مردن در سرزمینی که مُزد گورکن از آزادی آدمی بیش­تر است» بیان می­‌کند. بنابراین جای­‌جای اثر خانم عطایی پر از زخم­‌های کهنه‌­ای است که انگار با نوشته‌شدن سر باز کرده‌­اند.

کتاب «کورسرخی» مجموعه‌­ای از نُه جستار است. با عناوین متفاوت که نام­‌گذاری جستار‌ها با اصلی­‌ترین اتفاق آن گره خورده است. اثری چنان گیرا و سرپا که نمی­‌شود آن را یک‌روزه خواند. نه‌تنها از جهت سنگینی مطالب، بلکه از حیث بار گرانی که روی تک­‌تک شخصیت­‌ها و روایات خانم عطایی سنگینی می­‌کند و حال خواننده با خواندنش آن بار را باید به دوش بکشد.

در روایتی باعنوان «رویای فؤاد بودم، پیچیده در قامت مرگ»، نویسنده از عشق سال‌­های نوجوانی‌­اش پرده برمی­‌دارد. گفتن از ناگفته‌­ها با حفظ محور اصلی کتاب چیزی‌ ا­ست که هر نویسنده‌­ای جرئت بروز آن را ندارد. اما عطایی در کتاب­‌های قبل از این هم جسارتش را در داستان نشان داده، چه برسد به روایت‌­ها از جان و جنگ که برآمده از دل زندگی­ست.

در جایی دیگر از کتاب می‌خوانیم: «من و محجوب شیشه‌­های پر از عقرب­مان را گذاشته­ بودیم در بلندی گنبد؛ جایی که به‌ نظرمان داغ‌ترین نقطه بود و خودمان زیر سایه­ لاغر روی پشت­‌بام عمارت در انتظار مرگ عقرب‌ها ولو شده بودیم تا آفتاب غروب کند و نتیجه­ بازی معلوم شود.»

بازی با عقرب­‌ها و البته بی‌­نصیب‌نماندن از نیش آن­‌ها و سایر اتفاقات کتاب، نشان از زیست متفاوت نویسنده­ افغانستانی دارد که اگرچه مدتی در افغانستان بوده، اما بعد‌ها برای تحصیل به بیرجند و سپس به تهران آمده است. در بخش آخر کتاب با بازگشت مجدد راوی به افغانستان برای پیداکردن هویت گم‌شده­ خویش، ضربه­ اساسی زده می‌شود؛ چراکه راوی درمی‌­یابد حالا هویت آنچه اکنون هست، به‌دلیل تغییر مکان و تغییر محل زندگی به‌کل عوض شده­ و به‌قول خودش هویتی­ جدید از آدم­ مرزنشین پیدا می‌‌کند و از خود می­‌پرسد: «مگر هویتی به‌نام مرزنشین داریم؟»

با یک حساب سرانگشتی می‌­توان حدس زد چه‌بسیار حرف­‌ها و ناگفته­‌هایی هنوز در سر خانم نویسنده و امثال راویانی این‌چنین زخم­‌خورده و جان‌به‌در‌برده هست که گفته نشده‌اند. از طرفی این نوع روایت جستاریست که به نویسنده فرصت بروز می­‌دهد.

کورسرخی روایت هویت و مرز‌هاست. بیان بی‌­اغراق شباهت‌ها و تفاوت‌­های فرهنگی و تاریخی ایران و افغانستان است. نشان‌دادن زخمی که جنگ بر تن­‌ها می­‌گذارد و واقعیتی از مرز و مرزنشینی و جان و جنگ که بدون‌شک می­‌توان آن را بار‌ها خواند و به قدرت روایت­ ایشان غبطه خورد؛ چراکه اصلی­‌ترین شاخصه زنده‌نگه‌داشتن هر کتابی علاوه بر قدرت نویسندگی، تجربه­­ زیستی متفاوت، سخت و بعضاً نشدنی‌ ا­ست که اگر راوی جان سالم به در ببرد، می‌­تواند تجربه‌­ای به‌مثابه­ گنجی بزرگ با خود به همراه داشته باشد؛ چیزی که در کتاب کورسرخی به‌وفور دیده می‌­شود و دهان آدم از تعجب وامی‌­ماند.

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->